مهمانی عمو و...
افطار شب جمعه مهمان عمو علی بودیم بهمون خوش گذشت البته به شما بیشتر چون با ملیکا حسابی شیطونی کردی جمعه هم خونه بودیم به امید شب احیائ ١٩ خوب استراحت کردیم ولی وقتی رفتیم مسجدحال نداد خیلی زود خسته شدی وبا مامان خانم برگشتی خونه امیدوارم سال اینده اگه عمری باقی بود باهم بریم .
راستی برات بگم از مهر خوردنت "اونم از جنس تربت امام حسین (ع)":وقتی من و مامان برای نماز خواندن اماده میشیم باید مهر رو یه جوری مخفی کنیم چون وقتی مهر را میبینی انگار کاکائو دیدی اول کمی جلوی دهانت نگه میداری و مثلا " صلوات میفرستی یه چیزایی اروم میگی بعد حمله میکنی به خوردن وخراشیدن مهر عجب لذتی می بری از خوردنش.فدات بشم ریحون بابا< قربون معرفت خدا .باید این شبها بخاطر تو هم شده از خدای خودم سپاسگذاری کنم.>
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی