30/3/91
موقعی که می خوای بخوابی دستای کوچولوت رو حلقه می کنی دور گردنم و منم از گرمای نفست اوج می گیرم تو آسمونا ، می رم پیش خدا و می گم خدایا من لایق این همه لطف تو نبودم که فرشته نازی رو تو زندگی شیرینمون قراردادی و از شرمندگی محبت خدا بغضم می گیره و تو هم توی عالم خواب و بیدار هر از چند گاهی چشمات و باز می کنی و من رو چک می کنی که خوابم یا بیدار منم نفس نمی کشم که هوای نفس تورو حس کنم . ریحانه جون امیدوارم بتونم تو گل خوشبوی الهی را همیشه باطراوت و شاداب حفظ کنم .