ریحانه خانمریحانه خانم، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه نفس مامان و بابا

30/3/91

موقعی که می خوای بخوابی دستای کوچولوت رو حلقه می کنی دور گردنم و منم از گرمای نفست اوج می گیرم تو آسمونا ، می رم پیش خدا و می گم خدایا من لایق این همه لطف تو نبودم که فرشته نازی رو تو زندگی شیرینمون قراردادی و از شرمندگی محبت خدا بغضم می گیره و تو هم توی عالم خواب و بیدار هر از چند گاهی چشمات و باز می کنی و من رو چک می کنی که خوابم یا بیدار منم نفس نمی کشم که هوای نفس تورو حس کنم . ریحانه جون امیدوارم بتونم تو گل خوشبوی الهی را همیشه باطراوت و شاداب حفظ کنم .
30 خرداد 1391

پشه کوره

سلام دخترم توی این چند روزه پشه ها  امارتو گرفتن هی میان میخورنت دلم برات میسوزه چون فقط درد وسوزش رو حس میکنی و نمیتونی دفاع کنی چون نامردا وقتی که خوابی میان . اگه بدونم روزا کجا هستن حتماً حسابشونو میرسیدم  بگذریم اونا هم حتماً شیرین بودنت رو برای هم تعریف کردن که ول کن نیستن دوست دارم عزیزم عاشقتم
25 خرداد 1391

روز مادر مبارک

سلام دخترم توی این هفته که متعلق به مادرهاست با هم رفتیم خونه مامان بزرگها هر دوتا مامانا از دیدنت لذت بردن چون هم خانم شدی وهم لذیذتر (ببخشید لذیذ مال غذاست .البته توهم ساندویچ بابایی ) بالاخره با هم حالشو بردیم امیدوارم همه مادرا زنده باشند سلامت سر حال دعا گوی فرزندان و بچه ها لذیذتر برای والدین دوست دارم قاچ قاچ اگه بدی ماچ خدایای ممنونتم کوزت جون دوست دارم ...
1 خرداد 1391

ابراز محبت دو دوست قدیمی

سلام عزیزم این عکسایی که می بینی تو و صدفی جلوی درب ورودی مهد کودک که دیروز خانم رضوی همکار من از شما ها گرفته آخه دیروز قرار بود که بیایم دنبال تو و پرنیا تا بریم نمایشگاه صنایع دستی که تو دانشگاه برپا شده خرید کنیم اما من کارم طولانی شد و همکار عزیزم زحمت این کار رو کشید بعد هم که عکسها گویاست ریحانه و صدف که قبل از تولد همدیگرو می شناسند و ارتباط عاطفی عمیقی با هم دارند.  ...
27 ارديبهشت 1391

بازی جدید

فکر می کنم که نوع بازی توی مهدت عوض شده یا شایدم خودت نگرشت تغییر کرده و جدی جدی باید باور کنم که بزرگ شدی و خانم ،چون چند روزه که می رسیم خونه سریع میری سراغ یکسری از عروسک هات و شروع می کنی به بازی و بعد خوابوندنشون الهی که من قربونت برم با اون پیش پیش گفنتت و مدیریت مامان که هیش !!! نی نی خوابه!!! در ضمن از اونجایی که دوری از مامانی برات دور و جایگاه مامان در خانه ، آشپزخانه است مدام زیر دست و پای منی تا جایی که رختخواب می یاری آشپزخانه و عروسکهات رو اونجا می خوابونی ...
20 ارديبهشت 1391