ریحانه خانمریحانه خانم، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

ریحانه نفس مامان و بابا

90/8/14

امروز شنبه اس و من خیلی خیلی دلم برات تنگ شده و منتظر ساعت تعطیلی هستم و اشتیاق دیدن تو و چگونگی برخورد تو ...
14 آبان 1390

90/2/8

سلام نفسم امروز عکاس میاد مهدتون و قراره عکس بگیره منم به خاله رویا و سهیلا گفتم ٢عکس آتلیه و یک عکس پرسنلی ازت بگیرن امیدوارم مثل همیشه خانم باشی تا عکسات قشنگ بشه
2 آبان 1390

بزرگ شدن

مامانم امروز یکسال و ٤ ماه و٢٣ روزته هر روزی که از عمر زیبات می گذره علاوه بر خانم شدنت کارهای جدید و دوست داشتنی انجام می دی تازگیها یاد گرفتی چشمک می زنی و یه کار دیگم که به قول بابایی ادای حرص خوردنه که دستاتو مشت می کنی و دندونات و روی هم فشار میدی و شروع میکنی به لرزیدن بعدم بابایی غش میکنه و تو از خنده ریسه می ری   خیلی دوست دارم   ...
2 آبان 1390

دلتنگی

مامان جونم عزیزکم دلم خیلی برات تنگ شده متاسفم که به علت فشار کار ی زیاد حتی فرصت نمی کنم به وبلاگت سر بزنم و از حرفای دلم برات بگم اینم یه عکس از مهد کودکت اتاق شیر قبلیه که من داشتم موهاتو شونه می کردم و تو از دستم فرار کردی تازه راه افتاده بودی ...
17 مهر 1390

عاشقتم

تو تپش قلب منی هر وقت بهت فکر می کنم قلبم تاپ تاپ می کنه خیلی دلم برات تنگ شده بعضی از اوقات از شدت دلتنگی بغض می کنم و یکبار هم پیش یکی از همکارام گریه کردم نمی دونم که طی روز تو هم به من فکر می کنی یا نه آخه ظهر وقتی میام دنبالت خیلی سر به هوایی بی نهایت دوست دارم بوس بوس بوس ...
17 مهر 1390

سفر مشهد

سلام امروز  اولین روز  کاری منه بعد از ماه مبارک رمضان و گذراندن چند روز خوب در سفر به مشهد همراه با خانواده عزیزم که خیلی خیلی خوش گذشت و دختر نازم خیلی خوش سفر بود و اصلا مامانی رو اذیت نکرد. برات بگم که بابا جون خوش ذوق برای شما صندلی های عقب ماشین رو مثل اتاق خواب درست کرد یعنی ساکها رو گذاشت کف و با یه تشک صندلی رو هم سطح کرد بعد هم که رفتیم زیارت تو با لبای نازت درب های حرم امام رضا رو بوس کردی و با زم زمه ای که می کنی یعنی صلوات می فرستی صلوات فرستادی وقتی هم که روبه روی ضریح بودیم دستت رو گذاشتی روی سینه ات و سلام دادی در ضمن این تنها عکسی است که ازاولین روز ورود به حرم امام رضادارم اما خیلی خاطره انگیزه چون شما ا...
16 شهريور 1390