دوست نداشتن مهدو بعد تغییر
سلام دخترم
نمیدونم چه مشکلی با مهد پیدا کردی که هر وقت می گم از مهد چه خبر ؟ فقط می گی من مهد دوسن ندارم. ولی مامان میگه بیشتر بچه ها راحت وارد مهد میشن .
صبحها گریه و ناراحتی تو برای ما غصه شده ،درحال حاضر دعای ما شده شما با مهد اشتی کنی
اینها درد دلهایی بابایی بود اما من برات بگم که خدا رو شکر بعد از دوهفته تلاش و صبحت با شما و گفتن قصه های قشنگ از بچه های خوبی که مهد می رن و شعر و نقاشی یاد می گیرن و صحبت با مشاوره مهد که چندتا از راهنمایی هاشون الحق و الانصاف کار ساز بود بالاخره چهار پنج روزی می شه که با اشتیاق میری روز های اول فقط بغل خاله بهاره و اگر نبود خاله سهیلا و حالا هر کدام از مربی ها حتی دیروز صبح که مشغول تاب بازی بودی گفتم مانی بریم ج ی ش کنیم گفتی باخاله سهیلا می رم .
خدا رو شکر بزرگ شدنت روز به روزه و ما کاملا اونو حس می کنیم
عاشقتم