خانم خانما
سلام عروسکم امروز یک هفته از پایان تعطیلات خوب تابستانی می گذره امسال هم با حضور شیرین تو تعطیلات خوبی رو با هم گذروندیم و دلم نمی خواست تمام بشه و مجبور باشم بازهم تورو از خودم دور کنم و بذارم مهد اما چیکار میشه کرد تا این دوری ها و سختی ها نباشه شیرینی های زندگی به چشم نمی یاد .
امسال با همکاری خانم خوشگل مامان ٢ مرحله سخت رو پشت سر گذاشتیم اولیش ترک شیر خوردن با شیشه و دوم کنار گذاشتن پوشک که خدارو شکر هر دو موردشو طی زمان یکماه و نیم با موفقیت گذروندیم که هر کدوم برای خودش قصه ای داشت .
اما قصه شیشه شیر یه روز عصر جمعه خواب بودی و از صبح هم هزار ماشااله خوب غذا خوردی و شب هم شام خونه عمو علی دعوت بودیم من هم فرصت و غنیمت شمردم و شیشه ات رو قایم کردم از خواب که بیدار شدی گفتی شیر می خوام منم با لیوان برات اوردم و گفتم شیشه ات رو مورچه ها خوردن (اخه ما توی خونمون مورچه داریم و تصادفا اون لحظه چند تا مورچه در حال رژه بودن) اما تو قبول نمی کردی منم رفتم تو آشپزخونه و سر پستونک شیشه ات رو بریدم و اوردم کمی راضی شدی اما قانع نشدی و از ذوق رفتن به خونه ملیکا اروم شدی و فقط شب موقع خواب و تا صبح چند بار بهانه گرفتی و دیگه تمام .